دختر است ...
نمی دانم چه دردیست دوست داشتن …
همین که پای کســـی به دنیایت باز می شود
پایت از این دنیــــــا بریده می شود …
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان…
کلافه شدن یعنی:
دلتنگِ کسی باشی ؛ که نیست
حوصله کسی را نداشته باشی؛ که هست !
افتادنی هم که باشم
اتفاق خوبِ زندگی تو نیستم
خیلی خوششانس باشم
برگ زردی میشوم
که زیر پای تو میافتد!
زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است
عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد
بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند
دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چون کسي اشکهامو نمي بينه حتي تو عزيزم
اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود
سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند
عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را
عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند
شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن
تـــــ♥ـــــو که باشی کافیست !!
مگر من به جز ..
" نفـــــس "
چه میخواهم عشــــــقم ؟ !
دنیای منی تـــــــو
پس باش تا کم نیارم ...