پست ها و نوشته های جدید فیسبوکی فروردین 93

 

استاتوس های فیسبوکی

من خودم بشخصه میخوام ازیارانه انصراف بدم

تابازیکنای پرسپولیس که یه فقط میلیارد گرفتن

بیشتر از این شرمنده زن وبچشون نشن!!

.

.

چند ساله دیگه از یکی میپرسی شما کجایی هستید؟؟

میگه:

ما اصالتن یاهومسنجری هستیم :|

ولی خودم تو فیسبوک بزرگ شدم!

.

.

مهندسین نرم افزار صبور باشین ، اینم میگذره

فقط چند تا فرم ثبت نام یارانه فامیلا رو ثبت کنین

بعدا ازتون در پروژه های بزرگتر استفاده میشه !

.

.

تو ایران همین که قیمت ها بالا نره

خودش یه نوع تخفیف به حساب میاد !

.

.

برامون کارت عروسی اومده پشتش نوشتن

حضور محترم جناب آقای فلان به اتفاق بانو و دختر گرامی

خوب یهو مینوشتید همتون بیایید اون پسر لندهورتون رو نیارید :|

اصن یه وضی

.

.

بعضی از دوستان عزیز هستن که دوست داری مستقیم تو چشماشون خیره شی

با لبخند بهشون بگی “عزیزم خیلی زر میزنی”!

.

.

داستایوفسکی میگه آدمای خوشبخت همشون شبیه همدیگه هستن

تنوع تو ما بدبختا هست

.

.

شاید یه روزى بفهمم تو عکساى دسته جمعى دارن به چى میخندن

ولى هیچوقت نمیتونم بفهمم تو عکساى تکى واسه کى جدى میشن !

.

.

مورد داشتیم یارو تو کانون گرم خانواده ذوب شده !

.

.

مرد نباید وقتی خانمش رانندگی می کنه از مرگ بترسه

.

.

اگر از این زندگی کسالت آور خسته شدید، اگر بدنبال هیجان و نشاط هستید

اگر از تناسب اندام خود رنج میبرید، اگر به همسر یا شوهر خود شک دارید.....

دیگر نگران نباشید با انصراف از یارانه ها تمام مشکلات خود را حل کنید

.

.

شما برو در هرخونه ای که میخوای بزن پرسیدن کیه بگو منم

اگه دوباره پرسیدن بگو منم بابا منم ، حتماً باز میکنن

.

.

من وقتایى که الویه میخورم معده م هیچ پیامى مبنى بر سیرى به مغزم نمیفرسته

شایدم میفرسته ولى مغزم ازم یه چیزایى رو پنهون میکنه

.

.

اینایی که می گن پول خوشبختی نمیاره

آقا بیاید و منو بدبخت کنید

اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم

نامردم اگه اعتراضی کنم

.

.

سرت تو کار خودت باشه” فقط یه جمله کوتاه نیست، یه سبک زندگیه

.

.

به طورمشکوکی داره بهم خوش می گذرد......

فکر کنم دارم میمیرم....

.

.

دخترم نشدیم ۴ نفر بیان پستامون و لایک کنن...!

.

.

از وقتی که شوخی اختراع شد، حرفی تو دل کسی نموند :|

.

.

تمبر هم نشدیم یکی با تف بچسبونتمون :-)

.

.

بازم آمار یارانه بگیرها از آمار جمعیت مملکت بیشتر نشه صلوات...

.

.

پشتِ هر جمله ی "تعریف از خود نباشه"

ی "تعریف از خود" هست!!!



موضوعات مرتبط: پست ها و نوشته های جدید فیسبوکی فروردین 93
[ سه شنبه 24 تير 1393 ] [ 18:50 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

نکته های آموزنده برای زندگی – صفحه کلید زندگی

 

love-keyboard

«آ» : «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.
«ا» : «اعتماد به نفس» یک «سرمایه» است نه یک «کلمه»!
«ب» : برای «بهتر» شدن زندگی ات، «بهتر» فکر کن!
«پ» : چرک نویس های زندگی ات گاهی به «پاک نویس» احتیاج دارند!
«ت» : «تفاهم» درک کردن نیازهای طرف مقابل است نه دانستن نیازهای خود!
«ث» : «ثابت قدم بودن»، یکی از راه های «موفقیت» است.
«ج» : «جرأت» با داشتن «ترس» به وجود می آید.


«چ» : «چگونگی برخورد با مشکلات و ناکامی ها» مهم است، نه خود مشکلات و ناکامی ها!
«ح» : «حاصل» هر زحمتی رحمت است؛ مطمئن باش!
«خ» : «خداوند» دنیا را به تو نشان می دهد؛ تو خودت را به خداوند نشان بده!
«د» : «داشتن ها» همیشه به انسان کمک نمی کنند؛ گاه این نداشتن هاست که موجب خلق آثار می شوند.
«ذ» : «ذره ذره ی» زندگی ات را شکرگزار باش!
«ر» : «رهاشدن» از درد، ابتدای پذیرفتن درد است.
«ز» : «زشت یا زیبا»؛ این بستگی به نگاه تو دارد.
«ژ» : «ژولیدگی و آشفتگی ظاهری» می تواند دلیلی بر ژولیدگی و آشفتگی درونی نیز باشد؛ از پایه شروع کن تا به اصل برسی.
«س» : «سلامتی»، ثروتی ست که ثروت های دیگر را جذب می کند.
«ش» : «شکرگزاری» یعنی رسیدن به «شادکامی».
«ص» : «صادقانه» زندگی کن؛ صادقانه جواب بگیر.
«ض» : جلوی ضرر را از هر جا بگیریم، منفعت است.
«ط» : «طاقت داشتن» در برابر سختی ها یعنی روزه داشتن تا هنگام افطار (سختی ها می روند و جسم و روح پیروز می شوند.)
«ظ» : «ظاهر» و باطن اگر به هم نزدیک شوند، آینه می شوی!
«ع» : «عشق» به زندگی ست نه عادت به زندگی.
«غ» : «غصه خوردن» هم چون سبزی نشسته است؛ غصه ها را بشور!
«ف» : «فاتح» فردای خود شدن، «امروز» را می طلبد.
«ق» : «قدرت» در دیدن معایب نیست؛ در گفتن محاسن است.
«ک» : «کمک کردن» به دیگران درحقیقت، یک نوع کنترل دردهای خودمان نیز هست.
«گ» : «گاهی» شعری زمزمه کن، عکس بگیر، مهمان دعوت کن، یادداشتی بنویس، گاهی از گِله و غصه دوری کن؛ ضرر نمی کنی!
«ل» : «لحظه های» قشنگ زندگی ات را تکرار کن!
«م» : «محبت» هم چون مادر، منتظر دعوت نمی ماند.
«ن» : «ناامیدی» از ندانستن است!
«و» : «وفای به عهد» اولین نشانه برای اعتماد دو قلب است.
«ه» : «هدیه ی» خداوند به انسان ،«عقل» اوست.
«ی» : «یاور» همیشه همراه، موبایل نیست؛ خداوند است!



موضوعات مرتبط: نکته های آموزنده برای زندگی – صفحه کلید زندگی
[ سه شنبه 24 تير 1393 ] [ 1:54 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

اس ام اس ها و جملات جدید و سنگین تیکه دار و طعنه ای

 تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …

.
.
.
دلم نگرفته از اینکه رفته ای …
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی … !!!
.
.
.
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی … من در باور کردن … !!!
.
.
.
بدترین حسرتی که در زندگی میخوریم
از کارهای خطایی که مرتکب شده ایم ، نیست …
بلکه از این است که…
چرا کارهای درست را برای کسی که لیاقتش را نداشته
انجام داده ایم ...
.
.
.
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!
.
.
.
نه پیشانی من به لبهای تو رسید …
نه لیاقت تو به احساس من …
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !!!
.

سایر جملات سنگین و طعنه دار در ادامه مطلب


.
.
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد …
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
.
.
.
دلگیر نباش !
تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزوها را !
.
.
.
مغرور احساسم شدی ، گذشتی از رو گریه هام
لعنت به لحظه هایی که ، تو همه چی بودی برام
.
.
.
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
.
.
.
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت …
فهمیدم که گاهی
“هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است”
.
.
.
من چرک نویس احساسات تو نیستم !
“دوستت دارم” هایت را جای دیگری تمرین کن  !
.
.
.
چه ساده بودم که گمان میکردم به دورم می گردند
کسانی که دورم میزدند …
.
.
.
آدم ها تنها که نباشند ، می روند …
تنها که می شوند ، برمی گردند …
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : “هِررررری”
.
.
.
هی ( ر ا ه ) آمدم با تو …
هی (ه ا ر ) شدی با من …
.
.
.
مشکل اینجاست که ما از هر کرمی ، انتظار پروانه شدن داریم !
.
.
.
آدم مرد باشه و از تو آشغالها نون دربیاره
تا اینکه آشغال باشه و از نامردی نون دربیاره…
.
.
.
کاش میدانستی عشق و هوس دو مقوله ی جدا از هم هستند
عشق بهانه ات است ، به هوس هایت برس
.
.
.
من برای با تو بودن از همه چیز گذشتم
تو چی؟ داشته هایت را به رخم میکشی؟
.
.
.
در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند…
اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند…
.
.
.
بساط کرده ام
و تمام نداشته هایم را
ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ…
بی انصاف چانه نزن
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯾﻢ …
به قیمت عمرم
تمام شده!!
.
.
.
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند !
.
.
.
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !



موضوعات مرتبط: اس ام اس ها و جملات جدید و سنگین تیکه دار و طعنه ای
[ سه شنبه 24 تير 1393 ] [ 1:46 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

آموزش بازکردن قفل گوشی نوکیا – Lock code

 آموزش باز کردن کد قفل گوشی (lock code) گوشی های نوکیا را آماده کرده ایم که با رفتن به ادامه همین موضوع می توانید آموزش باز کردن کد قفل گوشی (lock code) را مشاهده کنید. امیدواریم از این روش بتوانید به راحتی استفاده کنید و مفید واقع گردد.

 

باز کردن قفل نوکیا

 

 

به ترتیب کارهای زیر رو انجام بدید :

۱- گوشیتون رو خاموش نکنید .

۲- مموری کارتتون رو خارج کنین و در یه گوشی دیگه بذارین .

۳- روی اون گوشی فایل منیجر رو نصب کنید .

۴- فایل ضمیمه را دانلود کنید.

۵- فایل the-nokia-unlock را از زیپ خارج کرده و توسط فایل منیجر در مسیر E:SystemRecogs (این مسیر رو قبلا توسط فایل منیجر ایجاد کنید) کپی کنید. ( شاید این فایل توسط آنتی ویروس های کامپیوتر به عنوان ویروس شناخته شود ولی ویروس نیست)

۶- مموری کارت رو روی گوشی قفل شده بذارین و چند ثانیه صبر کنین تا فایل استارت بشه .

۷- حالا گوشی از شما رمز می خواد که شما ۱۲۳۴۵ رو وارد میکنید .

۸- گوشی رو خاموش کرده…باتری رو خارج کنین…مموری کارت (MMC) رو خارج کنین…باتری رو دوباره جا بزنید… گوشی رو روشن کنین و با کد ۱۲۳۴۵ گوشی رو باز کنین !

تمام !

حجم : 2 KB

 دانلود ( با لینک مستقیم )

 رمز فایل www.mobilesky.ir

 منبع : سایت موبایل اسکای



موضوعات مرتبط: آموزش بازکردن قفل گوشی نوکیا
[ پنج شنبه 19 تير 1393 ] [ 11:41 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

عکس های گل رز قرمز

[ پنج شنبه 19 تير 1393 ] [ 10:7 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش

 

Bahareh Rahnama 12 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 22 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 32 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 42 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 5 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 6 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 7 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 8 470x313 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 9 470x470 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش Bahareh Rahnama 10 470x470 عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری + مصاحبه جدیدش

به گزارش دو روز به نقل از ایسنا ، شاید در سینمای ایران خیلی مرسوم نباشد که یک بازیگر، خودش پیشنهاد بازی در فیلمی را به کارگردان بدهد مخصوصا اینکه با یک کارگردان مطرح طرف باشد اما بهاره رهنما که این روزها «طبقه حساس» را بر پرده سینماها دارد با قاطعیت می‌گوید که پیشنهاد بازی در این فیلم را خودش به کمال تبریزی داده است.

بهاره رهنما که با فیلم «عاشقانه» علیرضا داودنژاد در سینما مطرح شد، از سال ۷۴ تا کنون نقش‌های متفاوتی را تجربه کرده و البته فقط به بازیگری هم اکتفا نکرده است، او علاوه بر فعالیت‌های اجتماعی از جمله سفیری « انجمن حمایت از حقوق کودکان» دستی در ادبیات و داستان نویسی هم دارد و مجموعه داستان «چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس» از جمله آثار اوست، ضمن اینکه او اولین بازیگر زن وبلاگ نویس ایران هم هست.

این بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که جدیدترین کتابش با نام «مالیخولیای محبوب من» جزو آثار پرفروش پاییز و زمستان امسال بوده در گفت‌و گویی با خبرنگار ایسنا، ‌درباره نقش‌ خود در فیلم «طبقه حساس» به کارگردانی کمال تبریزی بیان کرد: واقعیت این است که پیشنهاد بازی در فیلم «طبقه حساس» را خودم مطرح کردم و به کمال تبریزی گفتم که دوست دارم در کارنامه کاری‌ام همکاری با او وجود داشته باشد. او هم پرسید،« فکر می‌کنی کدام یک از نقش‌های دو زن فیلم را بتوانی بازی کنی؟» که من هم همین نقش فعلی خودم را انتخاب کردم.

بازی در «طبقه حساس» ارزشش را داشت، چون…

او گفت: البته وقتی «طبقه حساس» را دیدم کمی جا خوردم از اینکه نقشم کوتاهتر از آن چیزی بود که تصور می‌کردم، اما صبوری، درایت و امید به آینده کمال تبریزی و کار با گروه او برایم ارزش زیادی داشت به همین دلیل خوشحالم که یکی از عوامل این فیلم بودم.

رهنما اضافه کرد: یک نکته جالب دیگر برایم این بود که وقتی «طبقه حساس» را دیدم، احساس کردم در ۴۰ سالگی چقدر دوست دارم، نقش‌های بزرگتر و مهم‌تری را در سینما بازی کنم اما با این حال وقتی می‌بینم فیلمی که در آن بازی کرده‌ام، مطرح و پرفروش می‌شود و با کارگردانی مثل کمال تبریزی هم کار کرده‌ام، می‌گویم خوب، ارزشش را داشت.

وی افزود: این اتفاق زمانی برایم ارزشمندتر می‌شود که می‌بینم کمال تبریزی با وجود اینکه سریالش (سرزمین کهن) به چنین سرانجامی دچار شده، بدون اینکه مثل عده‌ای دیگر زیاد حرف بزند، مشغول کار خودش است و فیلم خود را می‌سازد.

سینمای تجاری دلم را زد

از بهاره رهنما درباره کم‌کاری‌اش در سینما پرسیدم و اینکه این اواخر در تلویزیون یا صحنه تئاتر بیشتر دیده شده است، او هم با اشاره به اینکه تقریبا سالی یک فیلم سینمایی کار کرده است، گفت: مجموعه‌ای از اتفاقات از جمله نبود فیلمنامه و پیشنهادات خوب برای کار و نیز موقعیت‌های بهتری که در تئاتر پیش آمد، باعث شد در سینما حضور نسبتا کمی داشته باشم.

او ادامه داد: البته دلیل مهم‌تر این اتفاق این بود که در مقطعی تصمیم گرفتم توقفی را در کارم ایجاد کنم چون سینمای تجاری که در آن موفق بودم، دلم را زد.

بازیگر فیلم «عاشقانه» در این‌باره توضیح داد: در سال‌های گذشته در برخی از فیلم‌هایی که بازی کردم، با وجود موفقیت در گیشه جزو سینمای مورد تحسین من نبودند به همین دلیل یکدفعه دلم را زد. این در حالی است که فیلم‌های موفقی مثل «توفیق اجباری» و «ورود آقایان ممنوع» را هم کار کرده بودم. یک دلیل دیگر کم کاری‌ام هم مشغول شدنم در حوزه ادبیات و داستان بود؛ حوزه‌ای که معمولا سینما آن را متوقف می‌کند.

رهنما با اشاره به فعالیت بیشترش در تئاتر، در چند سال اخیر گفت: تئاتر به ادبیات و داستان‌نویسی بیشتر پر و بال می‌دهد و فکر کردم در تئاتر موفق‌تر هستم، مخصوصا اینکه در تئاتر نقش‌های متفاوتی به من پیشنهاد می‌شد که در سینما برایم پیش نمی‌آمد،بنابراین با توجه به لذت بیشتری هم که از تئاتر می‌بردم و جای پایم هم در این بخش محکم‌تر شده بود تصمیم گرفتم در آن ماندگارتر شوم.

هیچ‌گاه دوست نداشتم نقش دو بازی کنم

بازیگر فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» با بیان اینکه در تلویزیون هم خیلی پرکار نبوده و وزنه کاری‌اش در تئاتر سنگین‌تر است، تصریح کرد: در سینما تقریبا سالی یک فیلم داشته‌ام و ترجیح دادم در فیلم‌هایی باشم که حتی اگر نقش کوتاهی را بازی می‌کنم، اما کاری باشد که نتیجه بهتری داشته باشد، مثل «سن‌پترزبورگ»یا «طبقه حساس».

رهنما در پاسخ به اینکه آیا بازی در همین نقش‌های کوتاه به دلیل ویژگی خود نقش بوده یا اینکه صرفا علاقه داشته حتما در سینما هم حضور داشته باشد؟ گفت: واقعیت این است که بین بازی نکردن در یک فیلم و نقش دو(مکمل) بازی کردن، تعریف مشخصی دارم و یک راهی را به عنوان “نقش کوتاه تعریف شده” باز کرده‌ام. از آنجا که در سینما افراد زیادی مرا از نظر شخصیتی می‌شناسند، گاهی نقش‌های کوتاهی برایم نوشته شده و بعد هم پیشنهاد شده است، اما هیچ‌گاه دوست نداشتم نقش دو بازی کنم و تقریبا هم این کار را نکردم، یعنی اگر نقش کوتاهی را بازی کرده‌ام نقشی بوده که شناسنامه داشته است.

او ادامه داد: براساس برنامه‌ریزی‌هایی که داشتم و دارم، همیشه به این موضوع فکر می‌کردم که با توجه به فرصت‌هایی که برای کار پیشنهاد می‌شود، بهتر است چه کار کنم که هم در سینما حضور داشته باشم و هم اینکه از لحاظ روحی اقناع شوم؟ در این بین دیدم نقش‌هایی هستند که می‌توانند ماندگار باشند یا در ذهن تماشاچی بمانند، در عین اینکه نقش مکمل هم نیستند، مانند «عاشقانه» که دیالوگ‌های آن هنوز در ذهن برخی طرفداران فیلم باقی‌مانده یا نقش‌هایی که در «ورود آقایان ممنوع» و «سنت پترزبورگ» داشتم.

سفارش نقش به پیمان قاسم‌خانی؟!

صحبت که به اینجا رسید این سوال پیش آمد که، با توجه به اینکه پیمان قاسم‌خانی(همسر رهنما) در بعضی از فیلم‌هایی که بهاره رهنما بازی کرده نویسنده بوده، آیا نقش‌ها برای او نوشته شده بودند؟ که او هم با رد این مساله پاسخ داد: پیمان قاسم خانی بیشتر از نویسندگان و کارگردانانی که مرا می‌شناسند با خصوصیات من آشناست و بعضی نقش‌هایی که نوشته مثل آنچه در فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» یا سریال «پژمان» بوده، شباهت‌هایی به من داشته یا اینکه آن‌ها را براساس ویژگی‌های بامزه یا عجیبی که در من بوده، خلق کرده است. در فیلم‌های دیگری مثل «سن‌پترزبورگ»، «ورود آقایان ممنوع» یا «طبقه حساس» هم نقشی که بازی کرده‌ام، از ابتدا برای من نوشته نشده بود.

او ادامه داد: البته صرفا این‌طور نبوده که فقط در فیلم‌هایی که پیمان قاسم‌خانی نویسنده آن‌ها بوده کار کرده باشم، چون در فیلم‌ها یا سریال‌های دیگر براساس گروه و پیشنهادی که مطرح شد همکاری را قبول کردم، درواقع در فیلم‌های رامبد جوان، سروش صحت و بهروز افخمی دعوت به کار شد‌م.

بهاره رهنما با یادآوری اینکه بازی در «طبقه حساس» را خودش به کمال تبریزی پیشنهاد داده بود، افزود: من در ۱۰ سال اخیر این جسارت را داشته‌ام که اگر در جریان نگارش نقشی بودم که آن را دوست داشته‌ام، خودم بازی در آن را پیشنهاد دادم. البته این کار در عرصه بازیگری بسیار سخت است که خودت نقشی را انتخاب کنی اما من حداقل تلاشم را برای این کار انجام دادم. به همین دلیل تاکید می‌کنم این‌طور نبوده که پیمان قاسم‌خانی در این سال‌ها همیشه نقشی را برای من نوشته باشد، یعنی نقش‌هایی بوده که از ابتدا توسط پیمان برای من نوشته نشده بود و من آن‌هارا بازی کردم و این تصور پیش آمده که نقش برای من نوشته شده بود؛ در حالی که جنس بازی من حضورم در آن نقش‌ها را تعیین کردند.

او البته اضافه کرد که گاهی هم ممکن است سفارش نقشی را به همسرش بدهد؛ از جمله اینکه گفت: یک سال است تلاش می‌کنم پیمان را راضی کنم تا فیلمنامه «رام کردن یک زن سرکش» را بنویسد تا بتوانم در آن بازی کنم.

رهنما در پاسخ به اینکه پس ممکن است در روند نگارش یکی از فیلمنامه‌های پیمان قاسم‌خانی اعمال نظر یا دخالتی داشته باشد؟ بیان کرد: ما تقریبا فیلمنامه‌نویس بهتری از پیمان قاسم‌خانی نداریم و من هم مثل هر بازیگر دیگری وقتی متن برای او باشد احساس آرامش می‌کنم، اما درباره دخالت در کارش باید بگویم که یک فیلمنامه‌نویس خوب و از آنجا که نوع نوشتن من با او بسیار متفاوت است خیلی نمی‌توانیم در خلق کاری به یکدیگر کمک کنیم، بنابراین نه من در کار او دخالت می‌کنم و نه او این اجازه را می‌دهد. البته گاهی پیش می‌آید که جزئیاتی را درباره نقش‌های زنی که می‌نویسند از من بپرسد.

رهنما در ادامه درباره اینکه در این سال‌ها بیشتر نقش‌های کمدی در سینما بازی کرده ولی در تئاتر تجربیات متفاوت‌تری داشته است، گفت: اصولا در تئاتر با توجه به اینکه از ادبیات خارجی و اقتباسی زیاد استفاده می‌شود، تعدد شخصیت‌ها بیشتر است اما در سینما اینگونه نیست؛ ضمن اینکه سنگینی بار سینما در سال‌های اخیر بیشتر بر فیلم‌های کمدی بود. این نکته را هم بگویم که در سال‌های پس از انقلاب کمدین زن طبق آن تعریفی که از کمدین واقعی مطرح می‌شود، دو سه نفر بیشتر نداشتیم که من هم جزو آن‌ها بودم، البته نقش‌های دیگری هم داشتم که کمدی نبودند مثل نقشی که در «گاوخونی» بازی کردم.

یکی از افتخاراتم مقاله لیلی گلستان بود

بازیگر فیلم «طبقه حساس» درباره آرزوهای خود برای ایفای نقشی خاص در سینما گفت: خیلی دوست دارم اقتباسی از «رام کردن زن سرکش» آماده شود تا بتوانم در آن بازی کنم. نقش زری در داستان «سووشون» را هم خیلی دوست دارم بازی کنم، چون با این کتاب بزرگ شدم و می‌دانم محمد متوسلانی چند سالی است که دنبال ساخت آن است.

او با اشاره به اینکه علاقه دارد در فیلمی از رخشان بنی اعتماد حضور داشته باشد و اینکه احتمالا سال آینده در یکی از اپیزودهای نمایش «اتاقی در هتل پلازا»‌ نقشی را که دوست دارد بازی می‌کند، به یکی از نقش‌های سخت و خاطره انگیزش در تئاتر اشاره و اظهار کرد: در صحنه تئاتر نقش افسانه نوروزی را که ۹ سال به اتهام قتل در زندان بود، اجرا کردم. او برای دفاع از ناموس خود دوست شوهرش را به قتل رسانده بود ولی هیچگاه تبرئه نشد و سرانجام مادر مقتول رضایت داد تا او آزاد شود، اما افسانه هیچ‌گاه به زندگی عادی برنگشت. نقش این زن بسیار سخت و چندلایه بود و یکی از افتخاراتم این است که لیلی گلستان پس از دیدن این نمایش مقاله‌ای را با عنوان «چگونه دوباره بهاره می‌شویم؟» منتشر کرد، چون برایش جالب بود که من چطور پس از اجرای این نقش به شرایط عادی خود برمی‌گردم.

چالش بزرگ بهاره رهنما در سال جدید

بهاره رهنما در بخش پایانی گفت‌وگویش با ایسنا با بیان اینکه هر سال در آستانه سال نو، بسیاری از آدم‌ها مخصوصا آن‌هایی که معروف هستند، برای اطرافیان و طرفداران خود پیامی دارند، گفت: من هم می‌خواهم به همه ایرانیانی که مشکل اضافه وزن دارند این امید را بدهم که با اراده می‌توان این مسئله را حل کرد و قصد کرده‌ام سال آینده ۲۰ کیلو از وزن خود را کم کنم، چون این کار هم برای سلامتی ضروری است و هم اینکه می‌تواند کمک کند تا نقش‌هایی را که دوست دارم، بازی کنم.

او همچنین خاطرنشان کرد:در دنیا بسیاری از کسانی که شهرت دارند و با مسائل این چنینی یا حتی اعتیاد روبرو هستند، زمانی که مصمم به تغییر یا برگشت به زندگی سالم می‌شوند، آن را اعلام می‌کنند و از این طریق، هم از طرفداران خود می‌خواهند که برای آن‌ها دعا و آرزوی موفقیت کنند و هم آن دسته از طرفداران خود را که با همان مشکل روبرو هستند دعوت به همراهی و تغییر می‌کنند.

رهنما با تاکید بر اینکه این موضوع را صرفا برای زیبایی مطرح نمی‌کند چرا که در تمام این سال‌ها با وجود همین شرایط فعلی در عرصه بازیگری پرکار بوده است، گفت: برای سال جدید یکی از چالش‌هایم این است که یک بار برای همیشه مسئله اضافه وزن را حل کنم و به همه کسانی که چنین مسئله‌ای دارند، پیشنهاد می‌کنم آن را به عنوان مانعی برای سلامتی نگاه کنیم، چون هدف اصلی من هم حفظ سلامتی است.



موضوعات مرتبط: عکسهای جدید بهاره رهنما با چادر بندری
[ دو شنبه 16 تير 1393 ] [ 18:31 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

شما بگین من چیکار کنم؟

 این چند وقته همش تو فکرم که چیکار کنم با این مسئله کنار بیام که بعد از یه عمری که خدا بهم داد و تا الان زندگی کردم تو رویاهام چی بوده و حالا داره چی میشه من با خودم و تو رویاهام همیشه میگفتم شب عروسیم بعد از عروسی میریم خونه بابام بعد بابام منو شوهری رو دست به دست هم میده بعدم میریم ما ۲ تا سر خونه زندگی خودمون اما الان تو واقعیت همه چیز داره برعکس میشه شب عروسی باید برم خونه پدر شوهرم و کنار ۲۰ نفر ادم دیگه بگیرم بخوابم فکر نکنین به خاطر یه رسم قدیمی که میگن شب زفاف ناراحتم ها به قول شوهری این حرف ها عقب افتادگیه که حتما قدیمی ها میگفتن اون شب باید این مراسم باشه به نظر من به عنوان یه دختر امروزی همه این حرف ها باعث عقب افتادگی ادمه اما من از این ناراحتم که بابای بیچاره من کلی ارزو واسه من داشت هر جا میریم جهیزیه بگیریم بنده خدا بهترینشو واسم میخره و هر چیزی که میخواد بخره میگه حتما خودت باید باشی منم بعضی وقت ها یه وسیله رو میبینم گرونه قیمت پایین ترشم هست واسه این که به بابام فشار نیاد میگم بابا جون من از این یکی خوشم اومده بابای تفلکی منم میگه بابایی فکر پولشو نکنی ها اون وقت خودش میگه اقا اون یکی رو بدین من میدونم اخلاق بچم رو داره فکر منو میکنه و همیشه جنس بهترو واسم میگیره البته جنس خوب که میدونین گرون تره واسه همینم بابام میگه این جنس بهترو بدین اما یه تخفیفم بدین به خدا بابام خیلی محشره اما پدر شوهرم اصلا این طور نیست همیشه می خواد هر چی خودش میگه باشه الان که یاد روزهای قبل از نامزدیم با شوهری میفتم و میبینم که چقدر واسه شوهری جلو بابام وایستادم و هرچی بابام میگفت من پامو تو یه کفش کرده بودم و میگفتم این یا هیچ کس الان پشیمونم اخه بابام قبل از نامزدی ما کلی با من حرف زد گفت دخترم پسری که تو به عنوان شوهر ایندت انتخاب کردی خودش پسر خیلی خوبیه اما خانوادش این طوری نیستن من میترسم تو بعد از ازدواجت باهاشون مشکل پیدا کنی منم که لج باز پامو کرده بودم  تو یه کفش که یا این یا من خودمو میکشم اخه ما قبل از نامزدیمون گفته بودم که ۳ سال باهم بودیم واقعا وابسته هم شده بودیم یعنی اولش با عشق شروع شد اما ادم که یه چند سالی با یه نفر میمونه به جز عاشق شدن وابستشم میشه به جایی میرسه که ادم دیگه نمیتونه از عشقش جدا بشه ما هم همین طوری بودیم به خدا الان یاد اون روزها که میفتم میبینم چه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتیم اشکم در میاد.

 

از همون اولشم پدر شوهره من کسافت بود و خودش رو همون روز اول خواستگاری نشون داد.دفعه اولی که اومدن خواستگاری سر مهریه با خانواده من بحثشون شد اخه نشستن با بابام راجب همه چیز صحبت کردن سر مهریه که رسید پاشد رفت بیرون یکی از فامیل هاشونم اورده بود گفت این راجب مهریه صحبت میکنه منو خانوادم این قدر ناراحت شدیم و بابام گفت شما باید قبول کنین نکه فامیلتون پدر شوهرم هم برگشت گفت من اگه یدونه سکه مهریه دخترتون از عروسای دیگم بیشتر باشه راضی نیستم اخه از اون ۲ تا عروسای دیگم میترسم بعد هی این بحث این قدر ادامه پیدا کرد تا این که بحثشون بالا گرفت باباش پاشد رفت بیرون از خونه ما مامانشم داد میزد رو به شوهری من کرده بود میگفت دیگه همه چیز تموم شد دیگه اسم این دخترم نیار و میرفت بیرون منم زدم زیره گریه رفتیم تو یه اتاق تنها گریه میکردم و به شوهری سریع زنگ زدم گفتم زندگیمون خراب شد چون قبل از این که بیان خواستگاریم بابام گفته بود که من این چند دفعه که دیدمشون به اخلاقشون پی بردم زیاد اخلاق جالبی ندارن اما من تا اون شب بهم ثابت نشده بود بعد از اون بحث ها بابام اومد تو اتاقی که من بودم و فقط بهم گفت حالا شناختیشون وگوشیمو ازم گرفت و هیچی نگفت و رفت بیرون منم که عموهام عممم و مادر بزرگم اونجا بودن و همشون میدونستن ما عاشق همیم اما این رفتار پدر شوهر منو دیدن مونده بودن چی بگن و گریه های منو میدیدن و فقط غصه میخوردن حتی عمه من هم از بس که ناراحت من بود نشسته بود پا به پای من گریه میکرد عموم از اون طرف دل داریم میداد و میگفت تو همه این جور مراسم ها از این بحث ها هست خودتو ناراحت نکن خانواده پسره پشیمون میشن از کارشون باز برمیگردن و فقط من گریه میکردم.

از اون طرف شوهری هم با خانوادش دعواش شد و اون شب رفت پیش مادر بزرگش و حتی کلمه ای هم با مامان باباش حرف نزد.

منم که گوشیمو بابام بهم نمیداد و پسر عموم هم از این قضیه خبر داشت و پسر عموم با گوشی خودش بهم اس ام اس داد و الکی تو اس ام اسش نوشته بود اسم اون برنامه کامپیوتر که بهم گفته بودی چی بود اگه میشه بهم زنگ بزن بگو مامانمم که اس ام اس رو خونده بود گوشی رو داد بهم گفت ببین پسر عموت چی میخواد منم زنگ زدم به پسر عموم و گفتم کدوم برنامه چی میگی اونم گفت که شوهری می خواد با من صحبت کنه و اون الکی اون اس ام اس رو به من داده که مامانم گوشی رو بده بهم تا شوهری بتونه زنگ بزنه بهم و باهم صحبت کنیم خلاصه شوهری بهم نگ زد و باهم حرف زدیم من که تا حالا گریه مرد رو ندیده بودم اما شوهری از پشت تلفن واقعا گریه میکرد منم که از این طرف زار میزدم شوهری هی قربون صدقم میرفت میگفت که بعد از اون قضیه رفته خونه مامان بزگش مامان باباش رفتن دنبالش با مامان باباش کلی حرف زده راضی شده بیاد خونه و باباش میخواد بابت کاری که کرده از بابام معضرت بخواد منم بعد از ۱ هفته با شوهری اشتی کردم و مامانم هم که میدونست ما نمیتونیم از هم جدا بشیم گوشیم رو یواشکی بدون اینکه بدونه بهم برگردوند.

بعد از چند روز بابای شوهری شماره منو از شوهری گرفت و گفت ببخشید من نمیدونم چرا اون شب این طوری شد دست خودم نبود و منم گفتم بهش که فقط اون با این کارش زندگی و اعصاب منو بچش رو بهم ریخت و باعث شد که از هم کینه به دل بگیریم و چند روز بعدشم زنگ زد به بابام کلی با بابام حرف زد و گفت از قضیه ای که پیش اومده پشیمونه و کلی حرف دیگه اما من این قضیه رو براتون تعریف کردم که بیبینین من با چه ادم هایی کنار اومدم و به قول خودشون شدم عروس نمونه اما اونا بازم دارن یه خاطر تلخ دیگه از عروسیم که فقط قرار یکبار تو زندگیم پیش بیاد رو تکرار میکنن منم به شوهریم گفتم من فقط به خاطر عشقمون کوتاه میام اونم گفت که بزار ما عروسی کنیم میدونم جواب تمام کسانی که واسه ما خاطرات تلخ گذاشتن رو چطوری بدم .

مادر شوهرم همیشه میگه بعد از اون قضیه خواستگاری که منو شوهری باهم قهر کردیم و اون رفت خونه مامان بزرگش وقتی که مامان باباش رفتن دنبال پسرشون وقتی که تو راه داشتن میومدن یه اهنگ از مجید خراطها گذاشته بودن که شوهری هم یک دفعه قاطی میکنه لگد میزنه به در ماشین بعد سی دی رو در میاره از ماشین پرت میکنه بیرون و مادر شوهرم هم میگه منو باباش تو اون لحظه فقط گریه میکردیم و پسرمم که اصلا حالش خوب نبود بعد بهم میگفت وای که چه روزهای بدی بود منم بهش گفتم که شما که پسرتون بودو مردا کلا تو دلشون میریزن و به روی خودشون نمیارن این قدر بهش سخت گذشت که گریه میکرده پس ببینین که من چه حالی داشتم بعد از اون قضیه همه یه جوری میخواستن پا در میونی کنن که منو شوهری از هم جدا نشیم.

اینم از ماجرای عشق ما وقتی که منو شوهری باهم عقد کردیم شب اول موند خونه ما یادش بخیر شب منو شوهری تو اتاق من پیش هم خوابیدیم این قدر من تو بقلش گریه کردم که نگو به خاطر تمام روزهای سختی که پشت سر گذاشتیم الانم میدونم عروسیمم دارن خانواده شوهرم میکنن مثل قضیه خواستگاریم ه بعد خودشون پشیمون میشن اما هرچی که هست دوست دارم زود تر تموم بشه برم سر خونه زندگی خودم بعد خودم میدونم که باید چیکار کنم.

شما دوستان من که دردو دل های منو خوندین خودتون قضاوت کنین که مقصر کیه ؟من عروس با این اخلاق خانواده شوهرم باید چیکار کنم؟

به خدا شوهرم محشره اما نمیتونه جلو خانوادش وایسته شما بگین من چیکار کنم؟



موضوعات مرتبط: شما بگین من چیکار کنم؟
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 21:29 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

شـب عروسـی (شب زفاف)

 

داستان شب زفاف,در شب زفاف,اعمال شب زفاف,شب زفاف

شب زفاف


شـب عروسـی (شب زفاف)

شـب عروسـی بـه نظر بسیاری از افراد موضوعی است که صحبت کردن در مورد آن ممنوع می باشد؛ به ویژه برای ما آسیاییها، اما به هـر حـال شـب عروسـی مسئـله ای اسـت که بسیاری از زوج هـای تـازه ازدواج کرده، دیر یا زود با آن بـرخـورد کـرده و لذتش را خواهند بـرد. به جـای اینـکه ایـن مـوضوع شـب عروسـی (شب زفاف)را پنهان نگه داریم، بهتر است مطلب را باز کرده و در مـورد آن بـحث کنیم.

 

مـانند تعداد بسیار زیادی از عروس و دامادهای دیگر ممکن است شما هم در این فـکر بـاشیـد که چـگونه باید به شب عروسی(شب زفاف) خود نزدیک شوید؛ در این شرایـط هـزاران پرسش بی پاسخ به ذهن شما خطور می کند:آیا همه ی زوج ها شب عروسی با هم ارتباط جنسی برقرار می کنند؟ کسانیکه برای نخستین بار است که در شـب عروسـی یک چنین تجربه ای را کسب می کنند، چگونه می توانند با هیجان وارده روبرو شده و آنرا به درستی کنترل نمایند؟ و هزاران پرسش دیگر. همچنین ممکن است برخی از افراد تصور کنند که آیا باید حتماً رابطه جنسی همان شـب عروسـی انجام پذیرد؟ آیا پس از اتمام کار طرفین احساس شرمندگی و دست پاچگی خواهند کرد؟ اینها سوال های رایجی هستند که در ذهن بسیاری از افراد ایجاد می شود و اگر شما هم در ذهنتان یک چنین سوالاتی را دارید، مطمئن باشید که تنها نیستید.

چگونگی این امر که شما و نامزدتان چگونه مقدمات شب عروسی را فراهم می آورید،تا حدود زیادی بستگی به این امر دارد که آیا پیش از ازدواج از نظر جنسی فعال بوده اید یا خیر (ازدواجهای پیشین). به هر حال با توجه به خستگی ها و استرس هایی که شب عروسی بر روی هر دو طرف وارد می شود،این امکان وجود دارد که زن و شوهر در بهترین شرایط جسمانی نباشند و نتواند بهترین رابطه جنسی خود را تجربه کنند؛ شما زمانیکه برای شب عروسی خود برنامه ریزی می کنید باید حتماً این امر در ذهن داشته باشید. 

به ادامه مطلب بروید



موضوعات مرتبط: شـب عروسـی (شب زفاف)

ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 21:14 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

داستان زیبایی : شب عروسی و مادر داماد

 قصه ای زیبا " خوشحال میشم بخونید"
.

jrrmbecl8w68b3wmzxvx.jpg

داماد به شکل نگهانی مهمانان را غافلگیر کرد 
در حالیکه میکروفن رو بدست گرفته بود و میگفت : چه کسی حاضره مادرم رو بخره و 3بار این جمله رو تکرار کرد

جزئیات این داستان بر میگرده به شب عروسی زمانیکه عروس و داماد در کنار هم نشسته بودند ، عروس در گوش داماد گفت : مادرت رو از روی سکو بفرست پایین ؛ خوشم نمیاد ....


و داماد میکروقن رو برداشت و گفت " چه کسی مادرم رو میخره ؟"

حاضرین از این رفتارش بشدت تعجب کردند ، و 3 بار این جمله رو تکرار کرد ،حاضرین جشن عروسی همگی سکوت اختیار کردند 

در این هنگام داماد انگشتر رو پرت کرد و گفت : " من مادرم را خواهم خرید "

و رو به عروس کرد و طلاقش رو اعلام کرد ، مادرش رو برداشت و از سالن خارج شد 


و بعد از پخش شدن داستان ماجرا در منطقه مردی آمد و به پسر جوان گفت " شوهری بهتر از تو برای دخترم نخواهم یافت " و دخترش را به همسری او در آورد ....

‘امـــــــك ثم امـــــك ثم امـــــــــك‘



بیاد آور که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد کسی که بیشترین حق را بر گردن دارد گفت : اول حق مادرت را ادا کن سپس حق مادرت و باز هم حق مادرت و سپس پدرت

بترسید ای کسانی که مادران خویش را بخاطر همسر ، دوست و یا هر چیز دیگر آزرده خاطر میکنید ....



موضوعات مرتبط: داستان زیبایی : شب عروسی و مادر داماد
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 21:11 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

خاطرات یک پزشک

 قیچی" سر و ته برگه ها رو کات میکنه تا با حاشیه کنگره دار پوشه ست بشه. انصافا کارشو خوب انجام میده ولی ایراد کارش اینجاست که توجهی به نوشته های روی برگه ها نداره و خیلی از اوقات قسمت مهمی از مندرجات پرونده رو دور میندازه. ما هم مجبورش میکنیم در اسرع وقت قسمتهای گمشده رو پیدا کنه و سر جاش بچسبونه. اینه که این آقا نصف وقت کاری یا سرش توی سطل زباله هست یا داره پازل سر هم میکنه.

 

یک مرد جوان در پایان ساعت کاری وارد مرکز میشه. یکی از پرسنل داخل اتاق بایگانی هست و یکی دیگه توی آبدارخونه داره دوپینگ میکنه. پرسنل با سابقه ما هم طبق معمول سرش تو سطل زباله در جستجوی قطعه گمشده خودشه! مرد جوان از پشت دریچه چند بار صدا میکنه اما کسی جوابشو نمیده. ظاهرا کسی داخل پذیرش نیست. زیر لب یه فحش آبدار نثار میکنه. اما نه اونقدر زیر لب که پرسنل سر به سطل ما نشنوه. ناگهان سرشو بالا میاره و مثل اجل معلق روبروی مرد جوان میایسته.... 

ادامه درادامه مطلب



موضوعات مرتبط: خاطرات یک پزشک

ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 21:3 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد