عکس هیجان انگیز فرار کشاورز فیلیپینی لحظه ای قبل از آتشفشان

مراسم ازدواج در پاکستان مثل مراسم در ایران است. به این صورت که قبلاً خانواده داماد به خواستگارى مىروند و کارهاى اولیه را انجام مىدهند.به گزارش پارس ناز از جمله تعیین مهریه، زمان ازدواج و انجام مراسم. در بیشتر اوقات مرسوم است که مبلغ مهریه بر اساس پول رایج باشد و جهیزیه هم توسط عروس و داماد تهیه مىشود. اما تفاوتى که بین این طور مراسم در ایران هست، این است که ما در پاکستان دوره عقد نداریم و فقط نامزدى داریم که به «مَنگى» معروف است.
تاريخچه شهر بندرعباس
تا قبل ازقرن چهارم هجری در حوالی بندرعباس فعلی بندر و روستای کوچکی بنام سورو وجود داشت.در سال 1514 پرتغالی ها اين دهکده کوچک را برای پياده شدن و بارگيری اجناس از خشکی انتخاب کردند.بدليل خرچنگ زيادی که در سواحل اين بندر وجود داشت نام آن را بندر کامارااو يا گامارائو يعنی بندر خرچنگ گذاشتند. نام متداول بعدی يعنی گامبرون به احتمال زياد از لغت پرتغالی گامارائو اقتباس شده است
در سال 1622 ميلادی شاه عباس توانست با کمک انگليسی ها دست پرتغالی ها را از اين بندر کوتاه کند.به افتخار اين پيرو بندر گمبرون به بندر عباس تغيير نام داد. در تقسيمات فعلی کشوری شهر بندر عباس مرکز استان هرمزگان و يکی از مهمترين مراکز استراتژيکی و تجاری ايران در جوار خليج فارس و دريای عمان می باشد
موقعيت جغرافيايی و وسعت
شهرستان بندر عباس در شمال تنگه هرمز قرار دارد. وسعت آن27316 کيلومتر مربع است. اين شهرستان از سمت شمال به شهرستان حاجی آباد و از سمت شرق به شهرستانهای ميناب و رودان ازغرب به شهرستان بندر لنگه و از جنوب به خليج فارس و جزيره قشم محدود می باشد
شهر بندر عباس مرکز شهرستان بندر عباس است. وسعت اين شهر که در ساحل خليج فارس واقع شده است حدود 45 کيلومتر مربع و ارتفاع آن از سطح دريا 10 متر می باشد
نزديکترين شهر به بندرعباس شهر قشم(مرکز جزيره قشم) با حدود 28 کيلومتر می باشد. فاصله بندر عباس تا تهران 1333 کيلومتر می باشد
آب و هوا
آب و هوای اين شهر گرم ومرطوب است. فصل تابستان در اين شهر نزديک 9 ماه از سال ادامه دارد
عوامل و ويژگيهای خاص شهرستان
جمعيت بالای شهرستان موقعيت خاص و استراتژيک استان پذيرش تعداد بيشماری مسافر در سال
بعد مسافت تا ساير مراکز استان بالا بودن ميزان هزينه زندگی در استان
محروميت منطقه شيوع بيماريهای خاص و بروز اپيدمی بيماريهای عفونی
همجواری با خليج فارس و تردد مسافرين و بازرگانان
جمعِت
بعضي از آثار باستاني، مساجد و بقاع قديمي شهرستان بندرعباس عبارتند از:
1- عمارت كلاه فرنگي اين ساختمان توسط هلنديها در سال 1110 هجري قمري ساخته شده و قلعه اي با 16 برج و 3 دروازه بوده كه بعنوان اداره گمرك استفاده مي شده است.
2- حمام گله داري اين حمام از پنج گنبد بزرگ و كوچك ساخته شده و به حمام شاه عباس نيز معروف است.
3- معبد هندوها معبد هندوها در سال 1310 توسط هندوهاي ساكن بندرعباس به سبك معماري هندي و توسط معماران هلندي بنا شده و در حال حاضر به عنوان موزه تاريخي استفاده مي شود. اين معبد در مركز شهر و در خيابان امام خميني واقع شده است.
4- مسجد ناصري كه در سال 1304 هجري قمري ساخته شده است.
5- مسجد صحراباغي اين مسجد در سال 1310 هجري قمري بنا شده است.
6- مسجد گله داري تاريخ ساخت آن مربوط به 1296 هجري قمري مي باشد.
7- مسجد جامع در سال 1175 هجري قمري بنا شده است.
8- آرامگاه امام زاده سيدمظفر اين آرامگاه از زيارتگاههاي عمده استان محسوب مي شود و در بلوار امام خميني واقع است.
9- مجموعه بركه هاي سنتي اين بركه ها كه تاريخ بناء آنها به دوره صفويه باز مي گردد در بندرعباس قرار دارند
از آن روزی که سربازی به پا شد—ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد—تمام دخـــتران را چشم به راه کرد
__________________________
هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم
__________________________
سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی — کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
__________________________
به صف کردند تراشیدند سرم را
لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان
که امشب کردی تو مرا نگهبان
__________________________
غضنفر سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! …
__________________________
به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است
__________________________
به عضنفر میگن چرا میری سربازی؟ میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش
گو آب، تا باران شوم و ببارم بر دل نا آرامت ... بگو آتش، تا سردی زمستان را بر تو حرام کنم، با گرمی دستانم...
بگو نفس، تا بدمم در میان لب های رنگ باخته ات!..بگو نگاه، تا چشم های بی کلک ات را قاب بگیرم با نگاهم...
حالا بگو نرو، بگو بمان، صدایم کن...بلند...به اسم، تا من از ته دل برایت بخندم!...
تاوان تلخی تو ؛
» اینجا همه چیز برای یک فراموشی ساختگی فراهم است. خرده ریزهای احساسی کهنه از عبور به ظاهر منطقی ات را چال می کنم همین جا، توی همین اتاق...آن گوشه ی فرش را که کنار بزنی می فهمی چه می گویم! من سهمی از نگاهت هم دیگر نمی خواهم، من دفن شدم در خاطرات مردی که اینک نیست...حال من خوب است، کابوسی نیست. فقط، وقتی یاد تو می افتم قورت دادن آب دهانم سخت می شود!
پ. ن ؛ امشب، درها را گشوده بگذار، شاید آنکه مرده است خواهد که بازآید!..
عشق یعنی قطره قطره آب شدن، در وفــور اشـک یار گریان شدن، عشق یعنی بر دلی چیره شدن، دست از جان شستن و مـجنون شدن، عشق یعنی در حضور باران طوفان شدن، در کنار قاصدک رقصیدن و پرپر شدن، عشق یعنی در عمیق قلب یار ساکن شدن، بر دامان وی افتادن و بی جان شدن، عشق یعنی در پی باد رفتن و راهی شدن، از فراز کوه ها بگذشتن و پیدا شدن.
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.