morteza کنسرت بهاری مرتضی پاشایی در همدان

کنسرت بهاری مرتضی پاشایی در همدان

مرتضی پاشایی که تور کنسرت های شهرستان خود را آغاز کرده بعد از چندین شهر شب گذشته طی دو سانس در مجتمع فرهنگی و هنری بوعلی سینا در برابر مردم همدان به روی سن رفت.

 

کنسرت بهاری مرتضی پاشایی در همدان

مرتضی پاشایی برای اولین بار بود که به همدان سفر می کرد و استقبال مردم از این خواننده مطرح پاپ به حدی بود که این خواننده در طول برنامه بارها از آنها تشکر می کرد.

سانس اول کنسرت با تاخیر یک ساعتی روبرو شد و این امر نارضایتی مردم را در پی داشت اما مرتضی پاشایی با آغاز کنسرت خود از ساعت ۱۸ با یک انرژی زیاد توانست تا تاخیر خود را جبران کرده باشد.

اجرای چند قطعه از آلبوم «یکی هست» و قطعات نفس، عصر پاییزی، جاده یکطرفه، بغض و … آخرین ساخته های پاشایی حاضران را به شور آورد.

سانس اول دقایق پایانی خود را سپری می کرد که حاضرین از این خواننده درخواست آهنگ «یکی هست» را می کردند و او نیز با توجه به این درخواست این آهنگ را اجراکرد و با اتمام این قطعه با هواداران و مردم همدان در سانس اول خداحافظی کرد.

در بین دو سانس خود مرتضی پاشایی به روی سن آمده و سازها را چک کرد، وی همچنین برخی از سازها همچون درامز و کیبورد را خود نواخت.

* سانس دوم بدون تاخیر و در زمان خود آغاز شد.

*  در سانس دوم استقبال به اندازه ای بود که برخی حاضر بودند ایستاده این کنسرت را تماشا کنند.

* در این سانس نیز وی قطعات مختلفی اجرا شد، پس از اجرای چند قطعه اضای گروه به تک نوازی پرداختند که با استقبال پر شور حاضران روبرو شد.

همچنین لازم به ذکر است؛ این کنسرت که به همت بخش خصوصی برگزار شد برای حمایت از بیمارهای سرطانی محک بود.



موضوعات مرتبط:
[ پنج شنبه 8 خرداد 1393 ] [ 18:18 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

 

 

 

با سال نو چه میکنی ؟ بی من براتــــ قشنگـــــ شده

پارسال همین موقع باهم ! اصلا دل تو تنگـــــ شده ؟

اصلا دل تو تنگـــــ شده !!!

من که از این سفره نو چیزی نمیخوامــــ از خـــدا

فقط میخوامــــ که بم بگه چرا شده ازمــــ جــدا ؟!

پـــ ن : دلـت به ماندن نیست بـرو،
عشـق که گـدایی نـدارد.
یادت نیست مگر؟
این نذر مـن بود،
که کوه شوم و پای نبودنهایت بمانم.

آدم بعضی وقا باید به خودش یه سیلی بزنه
و بگه:
احمق نمیخوادت
انقد خودتو کوچیک نکن...!

چند روزیه سیگار دلمو میزنه میلی ندارم بهش
اما بی انصافیه اونجور که تو منو ترک کردی ، ترکش کنم.

جای بعضی ها توی کتاب جغرافیا خالیه ، با عنوان “پست ترین نقطه ی دنیا”
+  
تا دلت بخواهد بغض دارم تا حدی که به بغض هایم خمس تعلق میگیرد...

 

 



 


 

پر از تنهاییــمـــ ای کــاش بودی

که داره زندگیمــــ از دست میره

یه اهنگی گذاشتمـــ که می دونمـــ

اگه گوشش کنی گریتـــ میگیره

صدامـــ از گریه ی دیشبـــ گرفته

چه بارونی... چه احساسی... چه حالی...

با اشکامـــ باز مهمونی گرفتمـــ

همه چی هستـــ فقط جای تـــو خالی

 

 

دارمـــ دنبال عکسامون میگردمـــ

همونا که لبـــ دریا گرفتیمـــ

اگه ما سهمـــ همدیگه نبودیمـــ

چرا توی دل همـــ جـــا گرفتیمـــ

چه مـعـصـومانه افتادی تو این عــکــس

چه لبخند نجیبی رو لباته

تــو میخندی و مــن گریمـــ گرفته

چقدر این خونه تشنه ی صداته



 

تـــو یادتـــ رفته وقتی گریه دارمـــ

برای اشکای مــن شونه باشی

تـــو یادتـــ رفته باید خونه باشی

باید پیش مــن دیوونه باشی

نگو خونه بگو دیوار بی درد

که سرتا پاشو خاموشی گرفته

مگه من توی تقدیرتـــ نبودمـــ

شاید دنیا فــراموشی گــرفته !!!





پـــ ن : این روزها سیگارم را نصف میـکشم!!!
چون تو همیشه میگفتی یک نخ روشن کن دوتایی بکشیم...!!!


هیچگاه 
ادعای خاص بودن نکردم،
اما خاص بودن عشق تو...
مرا هم خاص کرد


چه تقدیر بدیست !
من اینجا بی تو می سازم و تو، آنجا با او می سازی...

مے گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ
خدایـآ...
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟
 
 

حالا که رفته ای
حسابی که هوا را بی من نفس کشیدی
سر دو راهی که رسیدی، به چپ برو
به جهنم ختم می شود !


نباشی؛
برای ِ من هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
فقط گاهی موهایِ صورتم سفید می‌شود
گاهی موهایِ سَرم می ریزد . . .


می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !


حق الناس همیشه پول نیست گاهى دل است،
دلى که باید میدادى و ندادى.


امــروز دلــم تنگ دیــروزی است 
که میگفتــی : "فردایــت را می ســـازم ...
بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر...
ابر ابر گریه دارم...

 

 

تو دنیای من هیچ کسی جز تو نیستــــ

منمـــ با یه خونه ، یه دونه اتاق

همه صورتمـــ خیس گریستـــ بذار

همینجوری تاریکــــ بمونه اتاق

از این خونه ی لعنتی خسته امـــ

من افسردمـــ از وقتی عاشق شدمـــ

جای زندگی توی اغوش تو

دارمـــ زندگی میکنمـــ با خودمـــ

من حتی واسه درد و دل کردنمـــ

کسی رو ندارمـــ که درکمـــ کنه

من عاشق شدمـــ عاشق اون کسی

که هر لحظه میتونه ترکمـــ کنه...


 

من عاشق شدمـــ عاشق اون کسی

که اصلا نمیدونه چی میکشمـــ

کسی که به من بی توجه شده

اون که حتی نمیفهمه دل تنگشمـــ

از این خونه ی ساکتــــ و این اتاق

از اونکه بهش خیلی وابسته امـــ

از این حس تنهایی لعنتی

از اینکه نفس میکشمـــ خسته امـــــ ...


پــــ ن : اگر گریــه نمیکنـــم فکــر نکن از سنگـــــم !
مــن مـــــرد هستم ...
تنهـایی قـدم زدنم از گریـه کردنـ دردنـاکــــ تـــر استـــ...

+ بالاتر از سیا هی هم “رنگ” هست … مثل رنگ این روزهای من !

+ گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛

شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !

ساکت نیستم لبهایم هم نسوخته است
تنها
تمام من
تاول زده
از آشی که نخورده ام…

+   بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود!!!
من آنچه را میخواهم که به رنگ التماس آلوده نباشد!!!!

+   گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته می شوم که دلم می خواهد قبل از خواب،
ساعت را روی “ هیچوقت ” کوک کنم . . .

+  بعضی آدما خطای دیدن ، آدم نیستن !

+   بهتره نداشته باشیش !
تا این که داشته باشی و ندونی با چند نفر شریکی !



 

دلم دریای اتیشه دارمـــ میسوزمـــ از این تبـــ

تو اغوش یکی دیگه چرا تو فکرتمـــ هر شبـــ

تو همـــ شاید شبیه من گرفتاری و بی تابی

تو اغوش یکی دیگه به یاد من نمیخوابی

نگاهش میکنمـــ انگار همه دنیامو گمـــ کردمـــ

نمیدونه که تو چشماش به دنبال تو میگردمـــ

میاد دستامو میگیره بهم میگه چقد سردی

منمـــ میخندمـــ و میگمـــ عزیزمـــ اشتباه کردی

خیال دیدن چشماتـــ منو راحتـــ نمیذاره

دلتـــ یکـــ عمر احساسو به قلبـــ من بدهکاره

تو همـــ شاید شبیه من یه جایی اشتباه کردی

دلتـــ پیش منه اما نمیگی توبه برگردی

پشیمون میشی و انگار شبـــ و روزاتو گمـــ کردی

مثل من که شبـــ و روزمـــ داره رد میشه با سردی

یه رازی بین ما بوده که ما رو دور کرده از همـــ

ولی یادتـــ توی قلبمـــ نمیذاره ازتـــ رد شمـــ

حالا که قسمتـــ این بوده به یادتـــ اشکـــ میریزمـــ

از اینجا تا ته دنیا من از عشق تو لبریزمـــ

حالا که قسمتـــ این بوده باید همخونه شمـــ با غمـــ

که بعد از تو نمیتونمـــ واسه یک لحظه عاشق شمـــ ...





پـــ ن : نـبودنـت را بــاور کــرده اسـت قـلب تنـهایـم …
امــا گـونـه هـایـم رد نـبودنــت را حـس مـیـکند …

بــازگـــــــــــــــرد
+ 
زیر باران گــــریه می کردم آرام و بیصدا تو چتر را بالای سرم گرفتی
اما همچنان گونه های من خیس از گریه ماند ...!
و تو هرگز نفهمیدی که چتر باید بالای دلم باشد نه روی سرم ...


هر چقدر بد شدی بازمـــــ حرفـــــ رفتن نزدمـــــ

تو همش راهتو رفتی من همش راه اومدمــــ

تا به سختی ها رسیدی خودتو باختی چرا؟

اگه دوریمــــ دغدغتــــ بود دورمــــ انداختی چرا؟

هر کاری کردمــــ به چشتــــ اصلا نیومد

ببخش عزیزمــــ که همین ازمــــ براومد

چی شد اون حس زلالتــــ اون دل ساده و صافــــ

لااقل دستشو ول کن جلو من بی انصافــــ

من دلمــــ قد یه دریاستــــ ، طاقتمــــ خیلی کمه

نگیر دستاشو اقلا ، پیشمــــ انقد محکمــــ

تا یکی اومد سراغتــــ دل من رو پس زدی

تو کنار کشیدی اما کاش کنار میومدی...


 

به هر دری زدمــــ که تو ، ارومــــ بگیری

حالا که خوبه همه چیمــــ ، تو داری میری

اگر چه رفتی عزیزمــــ با عشق تازه

ولیکن این در، رو به تو همیشه بازه

یه روزی خسته میشی از پرسه و ولگردی

یا پشیمون میشی از اینکه منو ول کردی

تازه خواستمــــ پر بگیرمــــ که شکستی بالمو

تو که جای زانـــــوهامــــ نیستی بفهمی حالمو...

پــــ ن : ... کاش بودی و میدیدی حالمو

+ یه حسی دارمـــــ این روزا...شاید مردمـــــ حواسمـــــ نیستــــــــــ

+ به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !
نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !

تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم




فلکــــ کور استـــ دلم شوریده در شور استـــ

صدای خنده و آواز میاید ز کوی دلبرمـــ امشبـــ

صدای ساز می آید

دلم بی وقفه میلرزد نمیدانم چرا تنگـــ استـــ و میترسد

قدم لرزان به سوی کوچه می آیمـــ

وبا خود زیر لبـــ آهسته میگویمـــ

خدایا ترس من از چیستـــ ؟

عروس جشن امشبـــ کیستـــ ؟

صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش

صدای شیخ می آید... وکیلمـــ من

جوابـــ ده...وکیلمـــ من

صدای آشنایی بله می گوید

و مردمـــ یکصدا باهم مبارکـــ باد می گویند

خدای من صدای اوستـــ صدای آشنای اوستـــ

دلم در سینه میلرزد

برای مدتی ساکتـــ برای مدتی خاموش

و ناگه نعره امـــ در کوچه میپیچد

مبارکـــ نیستـــ مبارکـــ نیستـــ

نگار من عروس جشن امشبـــ نیستـــ

بگوییدمـــ دروغ استـــ انچه شنیدمـــ دروغ استـــ

انچه فهمیدمـــ دروغ استـــ

ولی افسوس صدای نعره امـــ در ساز میمیرد

و داماد سرخوش از نگارمـــ بوسه میگیرد

فلکـــ کور استـــ زمین و آسمان کور استـــ

خدای من چه کس میگوید این سان ساکتـــ و آرام بنشینی

چه کس میگوید این سان بی تفاوتـــ بر لبـــ این بام بنشینی

اگر مردم نمیدانن تو که نادیده میدانی

همین دختر که امشبـــ بله میگوید عروس ماستـــ

عروسی که امشبـــ ره به سوی هجله می گوید

قسم میخورد عروس ماستـــ

عروس هجله گاه ماستـــ چه شد آن عهد و پیمانش

کجا رفتـــ آن قسمـــ هایش ؟!

به یعنی عهد و پیمان هیچ !

وفا و عشق و ایمان هیچ !

قسمها اشکـــ ها حتی خدا هم هیچ !

عجبـــ دارمـــ چرا یا ربـــ تو خاموشی

چرا در خود نمی جوشی

گمان دارمـــ تو همـــ با نو عروس خویش

گرمی ،عشرتـــ می نوشی

وگرنه کسی این صحنه را میبیند و خاموش میماند

من امشبـــ از خودمـــ از تو از این دنیا که هیچ اعتبارش نیستـــ

بـــــیـــــــزارمـــ

من امشبـــ سختـــ بیمارمـــ

رفیقان باده بردارید و بر بالین این بیمار بگذارید

شما آخر نمیدانید عروسی را به هجله میرانید

که تا دیروز نگارمـــ بود بهارمـــ بود و

در آغوش من قرارمـــ بود

نمیدانمـــ چرا این آسمان امشبـــ نمیبارد

برای گریه کردن یکـــ بهانه لازم استـــ

این هم بهانه پس چه میخواهد

چرا مردم ره ان خانه را با شوق میپویند چرا

در آن خانه بجز نفرتـــ چه میجویند

بمیرند آن کسانی که امشبـــ یکصدا باهم مبارکـــ باد میگویند

به عشق و عاشقی سوگند که امشبـــ را مبارکـــ نیستـــ

فلکـــ کور استـــ دلم بیدار و رنجور استـــ

نگارمـــ شاد و خندان استـــ

درون هجله بوسه باران استـــ

به دامادش بگویید نو عروسش با کسی هم عهد و پیمان استـــ ...


 

پـــ ن : سخت است در خوش گذرانی هایت هم افکارت آزارت دهند،
و طعم زهر مار به خود بگیرد لحظات شادت . . .

+ کاشکی یکی بود که فقط با یکی بود …

+ ردیف را گم کرده ام قافیه را رها

آزادِ آزاد درد می کشم ...


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 17:54 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

دلتنگترازهمیشه

 

 

تمام آدم ها 

توی زندگیشان یک ماجرای پنهونی " دارند

یک اتفاق پنهونی

یک حس پنهونی

یک آدم پنهونی

شاید هم یک عشق پنهونی

می فهمین چی می گم؟





ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ حسی ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﻣﻴﺬﺍﺭﻥ ” ﻏﻴﺮﺕ “


 

ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ “ﺣﺴﺎﺩﺕ “


 

ﺍﻣﺎ...


 

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﻴﮕﻢ ” ﻋﺸـــــــــــﻖ 


ﺗﺎ ﻋﺎشـــق نباشی


نه غیرتی میشی نه حـســود


 

 

 



972c2c4dbbbd36d923511f2fc6aef0f4-425


دُختری پشت یک هزار تومنی نوشته بود:

پدرم واسه همین پولی که پیش توست 

مرا یک شب به دست صاحب خانه مان سپرد..

خدایا چقدر میگیری شب اول قبر قبل از 

اینکه تو سوال کنی من بپرسم چــــــــــــــــــــراا؟؟؟



...اگه ناراحت شُدی و دلت گرفت بازنشــر کن همه بخونن ...



بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته!
مردهای چشم چران ، زن های خائن
پسرهای شهوتی ، دخترهای پول پرست

پس چه شد؟

چیدن یک سیب و اینهمه تقاص؟!
بیچاره آدم ، بیچاره آدمیت

[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 17:52 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

قسم خورده بودی ...

قسمـــ خورده بودی کنارمـــ بمونی

چرا زیر حرفاتـــ داری میزنی ؟!

خدا شاهدم بود بترس از نگاهش

نمیذاره ساده ازمـــ بگذری

نگو اشتباه بوده عشــــق مـــن و تــــو

نگو روزگار واسمون بد نوشتـــ

بیا باورمـــ کن منو خوبـــ نگاه کن

نذار کمـــ بیارمـــ توی سرنوشتـــ

یه دنیا بهونه چقد بچگونه

نمیبخشمتـــــ

شبـــ و روز نداری چرا بیقراری

نمیفهممتـــــ

شکایتـــ ندارم از این روزگــــار

مـــــن از ســــادگی خودمـــ دلخورمـــ

چرا باورمـــ شد میگفتی یه عمر

کنارتـــ میمونمـــ ، قسمـــ میخورمـــ ...!!!

 

 

نگاه به من نکن اینمـــ یه روزی من کسی بودمــــ

عشق تو باعثش شده حالا که اینجوری شدمــــ

آرومه قلبـــ من قراره ارومــ ارومـــ ازمـــ جدا شه

تا زیر گریه میزنمـــ من انگار که اونمــــ از خداشه

غزال سردر گمــــ من فداتــــ بشمــــ چرا پّری

یه جور باهامــــ حرف میزنی انگار که خیلی دلخوری

بگو بذار خالی بشی بزن دلتـــ خنکــــ بشه

بزن که جای دستــــ تو رو صورتــــ من حکــــ بشه


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 17:38 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

ذهن مریض

 

 

 نوشته بود ذهن تو مریض است ....

نه رفیق بیا ذهن مریض رو برات معنی کنم

ذهن مریض اونه که به بهانه جا نبودن در مترو و اتوبوس خودشو به زنها میماله

ذهن مریض اونیه که وقتی دختری کنار خیابان در انتظار تاکسی است قیمت میپرسد

ذهن مریض اونیه که تا موی بلوند و استخونی میبینه فاحشه مینامه

ذهن مریض اونیه که شیطنت خاص دخترها رو فاحشگری میدونه

ذهن مریض اونیه که کوچکترین لبخند زن رو پیشنهاد سکس میدونه

ذهن مریض اونیه که مردان با دیدن دختری با رز قرمز و ساپورت ارضا میشن

اینجا مردهایش از کمبود همه را فاحشه میدانند

جز مادر و خواهر خویش


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:39 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

گناه بزرگ بی پولی

پـشـت یـک هـزار تـومـانـی نـوشـتـه بـود


پـدر مـعـتـادم بـرای هـمـیـن پـولی کـه پـیـش تـوست...

یـک شـب مـرا بـه دسـت صـاحـب خـانـه مـان سـپـرد...


خـدایـا چـقـدر مـی گـیـری ...!!


که بگذاری شب اول قبر قـبـل از اینکه تـو ازم سـوال کـنی،

مـن یـه چیزایی از تو بپـرسـم؟


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:36 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

متن عاشقانه....

 لـــب خندد را                             نثار کــــــسی کــــن

کــــــه دل بــه                        کسی نـه داده باشد

 

زندگی باید کرد  گاه با دل  تنگ

                همتی باید چو قطره بر سنگ

                            اینکه طوفان خزان  گل است

                                          ساقی پیمانه حیران دل است

                                                 ما را چه چیز  که چی  باشد

                                     بی غم دنیا و کی به کی باشد

                             مهم آنکه پای تو در میان باشد

                زلف گیسوی تو چو پرنیان باشد

               با نام تو مژگان بارانی  شود

                          تپش این قلب هم آنی شود

                              خوشم از  آنکه با  بال  رویا پر  می کشم

                                         هرآن که خواهم به سرایت سرمی کشم

                                                           تو کجا و من کجا فاصله قرنهاست


 


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:25 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

تقدیم به فرشته ی امیدی که سالها به انتظارش می شینم

     ای کسانی که به من نزدیک می باشید            اسم محبوبم را بر گوشه قبرم بنویسید 

 

                                        ــــ که من نمردهام بلکه او مرا کشته است ــــ

 

              اگر چه جای دل دریای خون در سینه دارم 

                                                                      ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم

  

           ـــــــ عشق گر بوسه بود بوسه هایم همه تقدیم تو باد .

 

           ـــــــ آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم .

 

           ـــــــ به غمگینیه صدای داریوش و به تنهایی اوقات معین دوستت دارم .


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:22 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

حرف دل بی ریا 13

 

وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير 
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير 

حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه 

تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه 

زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه 

ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه

تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه 

مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه 

دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار 

تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار 

فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم 

به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم

[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:17 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]

دستمال کاغذی واشک


دستمال كاغذي به اشك گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

يك كم از طلاي خود حراج مي‌كني؟

عاشقم

با من ازدواج مي‌كني؟

اشك گفت:

ازدواج اشك و دستمالِ كاغذي!

تو چقدر ساده‌اي

خوش خيال كاغذي!

توي ازدواج ما

تو مچاله مي‌شوي

چرك مي‌شوي و تكه‌اي زباله مي‌شوي

پس برو و بي‌خيال باش

عاشقي كجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال كاغذي، دلش شكست

گوشه‌اي كنار جعبه‌اش نشست

گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد

در تن سفيد و نازكش دويد

خونِ درد

آخرش، دستمال كاغذي مچاله شد

مثل تكه‌اي زباله شد

او ولي شبيه ديگران نشد

چرك و زشت مثل اين و آن نشد

رفت اگرچه توي سطل آشغال

پاك بود و عاشق و زلال

با تمام دستمال‌هاي كاغذي

فرق داشت

چون كه در ميان قلب خود

دانه‌هاي اشك كاشت


[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] [ 12:17 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 52 صفحه بعد